جدول جو
جدول جو

معنی خضری قزوینی - جستجوی لغت در جدول جو

خضری قزوینی
(خِ)
یکی از شاعران ایرانست و او را خضری قزوینی نیز می نامند و این بیت از اوست:
سر کوی یار خضری بحریم کعبه ماند
که بهر طرف کنی رو بتوان نماز کردن.
(ازقاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
رضی قزوینی. آقا رضی قزوینی از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. مردی وارسته و آراسته بود و سخن نغزش دلخستگان را آرامش می بخشید. از همه علوم بهره داشت و شاگردانی زیاد از خدمتش کسب فیض می کردند. اشعار زیر از اوست:
ز نعمت حق نعمت عمده دان نه خوان رنگین را
نمک بشناس گر نشناسی از هم تلخ و شیرین را.
گوشه گیری است که سرمایۀ جمعیتهاست
یک تن از غیر چو عزلت بگزیند تنهاست.
عهد او چون جناق بستن بود
مطلب از بستنش شکستن بود.
ریزش احسان دونان آب کشت کس مباد
مدح احسان لئیمان سرنوشت کس مباد.
سبکروتر بود چون عمر غفلت هست سنگین تر
شب کوتاه سازد خواب را در دیده شیرین تر.
اکسیر عمر ناقص ما شد غم و ملال
کرد از برای ما نفسی را هزار سال.
(از تذکرۀ نصرآبادی صص 172-173).
رجوع به فرهنگ سخنوران و سفینۀ خوشگو حرف ’ر’ شود
لغت نامه دهخدا